سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/3/10
10:50 صبح

-گفتوگو با کیکاووس یاکیده-عکس های خوب-پس از تاخیری_

بدست علی در دسته BMW، erdogan atalay، tom beck، semir gerkan، ben yeger، bmw 330، ciris riter، اردوگان آتالای، بن یگر، تام بک، سمیر گرکان، gedeon burkhard، کیریس ریتر، گیدئون برکهارد، هشدار برای کبرا 11، alarm for cobra 11حسین یاری، سودابه بیضایی، عکس متفرقه، 407، کیکاووس یاکیده، دوبلر کبرا 11، دوبلر کیریس ریتر، دوبر گیدئون برکهارد

  سلام خدمت دوستان

چند هفته ای به خاطر امتحانات نشد پستی بزارم اما دیدگاه دوستان را مورد بررسی قرار می دادم

راستی دم این ری دو گرم

هر شب بمون حال می ده و من دوباره سیزن 21-20-19 را که مربوط به کیریس بود زدم با اینکه داشتم اما بازم دی وی دی

هیف و میل کردم و زدم

در ضمن رایترمم سوخته و با کلی خواهش باید از پدر محترم بخوام تا برام بزنن

حالا بی خیال امتحانام هم تا 22 است و بعد امتحانات ورودی دبیرستان و بعد هم از 1 تیر عشق و خال صفا!!!!!!

در ضمن می خواستم از شما بازدید کننده ی محترم که مرحمت فرمودی و به انذار آمدی خواهش کنم

چون احتمالا سیزن 25 را پخش نخواهند کرد به نظر شما دوست داری کدام یک از گزیته های زیر

در پست های آینده قرار گیرد

الف)تحلیل عکس از قسمت های مختلف

ب)مطالب گوناگون در حیطه ی کبرا

ج)مطالب گوناگون در حیطه ی بازیگران

د)هر چیزی شما بفرمایید

ه)مخلوط موارد

ث)اصلا هیچی!!!!

فقط بفرمایید تا در تابستان به یاری خدا به اوج برسیم و وبلاگ خوبی را فراه مبیاریم

حالا هم تعدادی عکس ببینید.

 

 

 

 

دوستان گرامی دیدگاه فراموش نشه

اگر نظری هم در مورد انذار یا چگونگی پیشرفت آن در تابستان یا انتقادی داشتید بفرمایید در اسرع

پاسخ و رسیدگی لازم به عمل می آید.

فعلا

خداحافظ

 

 

بعد نویس:

بلاخره مطمئن شدم که آره

همین احمد در آتش بس-هوش سیاه

گوینده ی کیریس هم تو سر بازرس رکس و تو کبرای خودمون بوده وقتی هوش سیاه را گذاشت

می دیدم چه قدر شبیه است اما به دیگران که می گفتم گفتند نه!!!!!!!!!!

خود من که به شخصه به نظرم بهترین سری کبرا سیزن21-20-19 است که مربوط به کیریسه چون واقعا

عالی بود چه داستانی چه خود کیریس و یکی از دلایلش هم دوبله ی عالی کیکاووس بود

چون واقعا عالی دوبله شده بود

در هر حال دمش گرم اینم یک

مصاحبه با او:

من در بهمن 1347 در تهران به دنیا آمدم . در واقع 38 سال است که کیکاووس یاکیده هستم.
- چگونه فهمیدید صدای شاخصی دارید و چگونه وارد دوبله شدید؟
آن موقع تئاتر کار می کردم . به خاطر صدای خاصی که داشتم خیلی ها به من می گفتند صدای تو برای گویندگی دوبلاژ خیلی مناسب است ...برو تست بده... موفق می شی...من هم رفتم سازمان صدا وسیما و تست گویندگی دادم ،آن موقع تست به این صورت بود که متون مختلفی را پشت میکروفون می خواندی و بعد چند نفر از گویندگان قدیمی و پیشکسوت آن را گوش می دادند و انتخاب می کردند.و بالاخره... در یک روز برفی من دوبلور شدم.

- دوبله را هنر می بینید یا فن؟

هم هنر و هم فن چون من این دو را جدا از هم نمی بینم . هیچ هنری را پیدا نمی کنید که با فن و تکنیک همراه نباشد . مثل موسیقی و شعر ...در واقع هنر پیروی از یکسری قواعد تخصصی یعلاوه حالات خاص شماست که در گستره روحتان پرسه می زند که البته در نوع خود منحصر به فرد است.با فراگیری فن هر هنر، زمینه ای را برای رشد آنچه را که ناآگاهانه است فراهم کرده ایم و آن همان الهام است.گویندگی هم مثل نقاشی است ، تا زمانیکه فنون نقاشی را به کار نبرید، اثری هنری خلق نمی شود یا نوازندگی ...نوازنده ای که نت ها را می زند در حقیقت کاری کاملا تکراری و ریاضی انجام می دهد ولی از آن لحظه ای که پنجه او چیزی به آن نوا اضافه می کند که خاص آن نوازنده است واز جایی شروع می شود که هیچکس اطلاع کاملی از آن ندارد و می شود همان"سویدای* دل" و آنگاه هنر اتفاق می افتد.گویندگی دوبلاژ هم همینطوراست  یک بخشی از آن تکنیک است بعلاوه آنچه که از جایی ریشه در باورها و گذشتگان ،نگاه در آینده و بسیاری عوامل دیگر و قدرتمون در تجزیه رلی که می خواهیم بگوییم نشأت میگیرد و این به ظاهر ساده است ولی در حقیقت بسیار پیچیده .شاید بعضی فکر کنند که گویندگی یعنی قسمتی که ما دیالوگ را ادا می کنیم فقط همین ، پس زیاد کار سختی نیست چون واژه ها قدرت این را دارند که عاری از هرگونه رنگی خود تفسیرکننده خود باشند ولی گویندگی دوبله مثل ادای دیالوگ در نمایش است .نمایش سکوتی است که یکسری دیالوگ آن را می شکند گویندگی نیز از این قانون پیروی می کند .دیالوگ هارا می گوییم تا آنچه که گفته نمی شود القا شود چون... آدم ها حرف می زنند که رازهایشان را نگویند و چهره واقعی خود را پنهان کنند...در حقیقت هر کدام مثل کودکی که سعی می کند خطایی را که برای دیگران کاملا آشکار است پنهان کند، رفتار کنند و آهنگ این پنهان کاری مثل بازی خط کش و میز(دورتر ، نزدیکتر) است که شنونده و بیننده را به چیزی راهنمایی می کند که قرار است او کشفش کند.

ما برای گویندگی به جای یک شخصیت لازم است اطلاعات زیادی از او بدانیم که از مهمترین آنها مذهب،میزان وابستگی او به مذهب،ملیت ،طبقه اجتماعی،جنسیت،موقعیت کلی اش و بسیاری چیزهای دیگر شاید حتی تا اینجا که او بچه چندم خانواده است و در چه خانواده ای رشد کرده و با چه فرهنگی و تا چه حد به این خانواده وابسته است و تمام این قطعات کوچک در کنار هم نت موسیقیی را تشکیل می دهند که گوینده باید آن را بنویسد وبنوازد ، ضمن اینکه زبان مردم خویش را روی آن پیاده می کند .این اتفاق خیلی بزرگی است چون گویندگان جدا ازارتباطی  که بین مردم سرزمینشان با سایر مردم دنیا و فرهنگ های خاصشان ایجاد می کنند، به نوعی پاسداران زبان مادری اند و به عقیده من دشمنی با دوبله ، دشمنی با زبان مادری است. وممکن است بعضی ها بگویند ضعف دارد...چنین وچنان است ولی با وجود تمام ضعف هایش پسندیده است ومن هیچوقت اگر پسرم ایلیا غلط حرف بزند نمی گویم از این به بعد باید اسپانیایی حرف بزنی!!!

- آیا اولین جمله ای را که گفتید به خاطر دارید؟

بله در فیلم "طریق القدس" (راه قدس) به جای یک سرباز رومی  گفتم :"قربان این مرد اظهار می کنه فرمانده بزرگیه!"

- بعد از شنیدنش چه احساسی داشتید؟

(می خندد) ...نه خوشم نیومد ...

- شاخص ترین و به یادماندنی ترین کارهاتون برای خودتون رو نام ببرید؟

زیاد حضور ذهن ندارم چون خیلی فیلم کار کردم اما خودم سریال "مظنونین" (مدیردوبلاژآقای قنبری) را خیلی دوست داشتم و همچنین مجموعه" لذت نقاشی" که با آن زندگی کرده ام .سریال "کمیسر و رکس" رو هم دوست داشتم و همینطور سریال "شهر مرزی".ضمنا کارتون "بابا لنگ دراز" هم برایم بسیار خاطره انگیز بود.الان هم سریال "کاپیتان" که در حال پخش است.

- آیا جملات تیزرهایی رو که می گید خودتون انتخاب می کنید؟

نه معمولا این کار رو خود صاحبان کار انجام می دهند اما خیلی موقع ها شده که تغییراتی در نوشته ها بدم .بعضی متنها خوبن وجای بازی کلامی به گوینده می دهند درنتیجه بیان کردنشون هم راحت و روان و دلنشین می شود.

- غیر از دوبله چه کار یا کارهای دیگری انجام می دهید؟

مجسمه سازی می کنم ،شعر می نویسم ، بازیگری ، چند تا هم داستان کوتاه و فیلمنامه دارم و یک زمانی هم نقاشی می کردم اما از وقتی مجسمه سازی را شروع کردم دیگه دست به قلم نبردم .مجسمه سازی برای من زندگی است . خیلی دوستش دارم... البته من در تمام این کارها دنبال خودم می گردم.

- چه شد که وارد عرصه بازیگری شدید؟

تئاتر در من ریشه ای دیرینه دارد و برمی گردد به سالهای دبستان،آن سالها نمایشنامه ای در مدرسه مان اجرا شد من آن را کاملا حفظ کردم و بعد خودم به همراه دوستانم آن را در پیاده روی محل اجرا کردم و از آن به بعد هم قصه هایی را که می خواندم با دوستانم به نمایش درمی آوردم آنهم در پیاده رو جلوی خانه مان.در سالهای کودکی ام چیزی جذاب در تئاتر حس می کردم ،چیزی که تا اینجا مرا به دنبال خود کشیده است.و آن چیز شاید این باشد... امکان تجربه چیزی که مال خودت نیست ...و فکر می کنم جذابیت دوبله هم برای من همین است.

- چند تا از کارهای تئاترتون رو نام ببرید.

روزهای زرد ، پابلو نرودا، تیغ کهنه ، اوراق شناسایی ، در رستوران ، نکراسوف، همه پسران من،ریچارد سوم و کارهای دیگر که کار "پابلو نرودا"بیش از همه آنها به تئاتری که در ذهن من است نزدیک شد و من واقعا با آن زندگی کردم.

- فیلم های سینمایی یا سریالهایی رو که کار کردید نام ببرید.

فیلم های سینمائی "زن زیادی" و" آتش بس" و سینمائی تلویزیونی "قائم مقام" در نقش "محمد شاه" و سریال "کریم خان" در نقش "آقا محمد خان قاجار" واین دو را بیشتر به دلیل اینکه خیلی به تئاتر نزدیک بودند بازی کردم و همینطور سریال "هوای تازه".

- تا به حال به عنوان مدیر دوبله فعالیت کردید؟

بله .7،6 سال پیش.اما بنا به توصیه آقای افشاریه این کار را ادامه ندادم چون به گفته ایشان روند فراگیری مرا به تعویق میانداخت و جلوی رشد گویندگی مرا میگرفت ... من هم چون بسیار به ایشان علاقه مندم و معتقدم به جوانان و آینده آنها توجه خاصی دارند ،پذیرفتم.ولی این اواخر"رژه پنگوئن ها" را مدیریت کردم چون خودم تنها گوینده آن بودم و صحبت های کارگردان این فیلم را دوبله می کردم .

- چی شد که فهمیدید می توانید شعر بگویید؟

شاید مثل بهار که جوانه ها شروع به سر زدن می کنند .اول درخت یه آبله مرغون میگیره و هنوز نمی دونه چه اتفاقی افتاده .درد میکشه و اینا رشد میکنن و خورشید رو تجربه میکنن و بالاخره....یه روز بهاری که از خونه بیرون میآیین میبینین تمام درختان لباسهای تازه آهارخورده  شون رو تنشون کردن و میپرسین چطور در یک شب این اتفاق افتاد!!؟؟...در حقیفت در یک شب اتفاق نیافتاده.... شعر گفتن من هم یکدفعه نبود ،سالها بود که می نوشتم بدون هیچ منظوری ،تا اینکه...من به کلاس زبان میرفتم و ما هر جلسه باید یک قصه را به انگلیسی تعریف می کردیم و من هرشب یک قصه برای فردا آماده میکردم اما یک شب تنبلی کردم و قصه ای حاضر نکردم و فردایش سرکلاس گفتم من امروز قصه ندارم یکی از شعرهای خودم را برایتان می خوانم...من ترجمه خودم از آن شعر را بیان کردم.معلمم از آن شعر بسیار خوشش آمدو آن را دقیق تر برایم ترجمه کرد .او گفت جایی در آمریکا هست که شعرا نوشته هایشان را می فرستند و در مسابقه ای شرکت می کنند و جایزه می برند می خواهی شعرت را برایشان بفرستم؟؟...من قبول کردم...ما منتظر ایمیل آنها بودیم ولی هیچ خبری نشد...تا اینکه چند مدت بعد نامه رسمی و دعوت نامه ای از جانب آنها برایم رسید و معلوم شد که شعر من یکی از مقام های نخست را کسب کرده است . باز شعری فرستادم و جزو بهترین های 2004 شدم و بعد جزو بهترین های 2006 و نامه های زیادی برایم آمد و در این گیر و دار دوستانم گفتند چرا نوشته هایی که انقدر مورد توجه قرار گرفته اند را چاپ نمی کنی و خودشان نوشته ها را بردند و به انتخاب خودشان چاپ کردند و من در چاپ آن هیچ دخالتی نداشتم (می خندد).الان هم مجموعه ای در ارشاد دارم با نام "کولی،پیراهن تنگ یک خواب بلند" که در انتظار مجوز چاپ است.

- چه کاری را به گویندگی ترجیح می دهید؟

مجسمه سازی...

-زندگی یک هنرمند را چگونه می بینید؟

کسی که به واسطه هنرش مرود توجه مردم است از خود گذشتگی هایی در این راه نشان می دهد و خیلی موقع ها زندگی هنریش را به زندگی شخصی ا ش ترجیح می دهد و سرخوشی ها و لحظات درخشانی را که می تواند برای خودش و خانواده اش فراهم کند با لبخند و شادی مردم معاوضه می کند.

- یک خاطره برایمان بگویید.

فیلم "جایی که کبوتران میمیرند" را با خانم "فهیمه راستگار" کار میکردم.هنوز مدت زیادی از ورود من به دوبله نگذشته بود و من هنوز آمادگی گفتن رل های اصلی را نداشتم ،در شرایط خاصی خانم راستگار رل اصلی این فیلم را که پسری بود ، جلوی من گذاشتند بدون هیچ قرار قبلی. این فیلم یک صحنه بسیارعاطفی داشت که مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد . پسر که رلش را من گویندگی میکردم ، فکر میکرد که پدرش ،پدربزرگ را دوست ندارد اما در بیمارستان که پدربزرگ در آن بستری بود ،پی برد که پدر عاشقانه پدربزرگ را دوست دارد ، مثل یک مرد و این صحنه ای بود که پدر به آرامی صورت پدربزرگ را اصلاح میکردو پسر از لای در این صحنه را میبیند .انقدر بغض کرده بودم که نمی توانستم حرف بزنم ،نمی دانستم چه کنم ،آخر با بغض که نمی توان گویندگی کرد، ناگهان... برق رفت و من فرصت پیدا کردم در گوشه ای بغض فروخورده ام را بشکنم و سیر گریه کنم و من به طرز وصف ناپذیری سبک و سرخوش شدم و این که می گویند آدم به گویندگی معتاد میشود برای من اتفاق افتاد واعتیاد من به گویندگی از آن لحظه شروع شد.شعف و شوق عجیبی داشتم ،غمگین بودم ،شاد بودم ،پرواز میگردم.

- توضیحی در مورد سایتتون میدین؟

این سایت کاملا تخصصی است و من بیشتر جهت ارتباط با افرادی که از خارج از کشور درزمینه های هنری و ادبی با من ارتباط دارند این سایت را راه اندازی کرده ام به همین دلیل هم به زبان انگلیسی است و من جهت همکاری با آنها باید این اطلاعات را ارائه دهم و هدف از طراحی این سایت نیز همین بوده. 

  است. www.keikavoos.comآدرس این سایت هم 

 

این شعر تقدیم به دوستداران هنر...

 

ای بانو

بیا حواسمان را پرت کنیم

مال هرکس دورتر افتاد

عاشق تر است

 

اول خودم

حواسم را بده تا پرت کنم

 

کیکاووس یاکیده

 

 

 

 

ببخشید این پست یک شیر تو شیر شده

موتور آپلودم کاملا عیوبش بر طرف شد منم جوگیر شدم یه چند تا عکس دیگه گذاشتم

امیدوارم لذت ببرید.


<      1   2