سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/3/26
7:49 عصر

قولشا داده بودم

بدست علی در دسته کبرا11

در حاشیه کبرا 11
-
سریال هشدار برای کبرا 11 تاکنون به بیش از 100 کشور دنیا فروخته شده است.
-
پخش اپیزودهای جدید از کانال RTL آلمان از مارس 2009 آغاز شده است.
-
آدرین سانتیل یکی از رانندگان مسابقات فرمول یک در این سریال بازی کرد.
-
تاکنون دو بازی کامپیوتری با الهام از فضا و داستان هشدار برای کبرا 11 ساخته و وارد بازار شده است.
-
سریال هشدار برای کبرا 11 هنگام فیلمبرداری چند تلفات و مجروح نیز داشته است. در سال 2008 بدلکار سمیر دچار سانحه شد و به بیمارستان انتقال یافت.
-
آئودی، فورد و پورشه از دیگر مدل‌های خودرو هستند که از آنها در فیلمبرداری و ساخت این سریال استفاده شده است.
-
تاکنون 194 قسمت از این سریال ساخته شده است.
-
تعداد افراد حاضر پشت صحنه برای فیلمبرداری یک صحنه از سریال گاه به 100 نفر می‌رسید.
-
صحنه‌های اکشن و برخورد خودرو‌ها با 16 دوربین فیلمبرداری می‌شد.
-
جدیدترین قسمت سریال هشدار برای کبرا 11 در آلمان در 2 آوریل 2009 به نمایش درآمد.
-
تاکنون در مجموع 532 خودروی سواری، 51 کامیون، 5 اتوبوس و 12 موتور در صحنه‌های فیلمبرداری سریال نابود شده است.
-
سریال هشدار برای کبرا 11 چندین جایزه ازجمله جایزه بدلکاران جهان و جایزه شیر طلاییRTL را دریافت کرده است.

 BMW530I

 

«مرسی!» جمعیت تشویق می‌کنند و جوانی که دسته گل رز زیبایی را در دست دارد، با احساس به ابراز علاقه مردم پاسخ می‌دهد: «مهم این است که من سالم هستم. بابا چی کار کنم. هر کاری‌اش کردم، چپ نشد!» این شاید جملاتی مناسب برای تسکین خودش باشد. خودش می‌گفت بیش از 1300 ب‌ام‌و و بنز آخرین مدل را مچاله کرده. اما امروز یک جی‌‌ال‌ایکس صفر کیلومتر که قبل از برنامه همه می‌ترسیدند باکش منفجر شود، چنان او را مقهور کرده بود که با آن که لبخند به لب داشت، می‌شد فهمید چه می‌کشد!
«پیمان ابدی» بدلکار سریال معروف هشدار برای کبرا 11 که کارش چپ کردن ماشین‌های آخرین مدل در اتوبان‌های آلمان بود، نتوانست از پس 405 نقره‌ای برآید؛ این‌جا در اتوبان یادگار، عصر جمعه 21 مهر پیش چشم هزاران نفر که به لوکیشن حادثه‌سواران آمده بودند.
«ببین، فرورتیش زنگ زده گفته امروز قرار است گروه بدلکاران، اتوبان امام علی را ببندند و یک جی‌ال‌ایکس صفر کیلومتر را چپ و بعد منفجر کنند.» جی‌ال‌ایکس صفر کیلومتری که قرار است منهدم شود، این‌قدر عجیب است که از کسی نپرسیم این «فرورتیش» خوردنی است یا آدمیزاد!
تا ظهر جمعه، هر ده دقیقه یک بار یکی از بچه‌ها تماس می‌گرفت و برنامه جمعه را یادآوری می‌کرد. ولی واقعا این اتفاق می‌افتد؟ یعنی قرار است برای یک سریال، جی‌ال‌ایکس له کنند؟ باید باور کنیم؟ این اتفاق، کمی خارج از باور است. حتی وقتی به انتهای اتوبان یادگار می‌رسیم و جمعیتی را می‌بینیم که گوشه‌ای چادر زده‌اند و کمی آن‌طرف‌تر هم چند نفری با تیر و تخته و کیسه سیمان می‌خواهند مانع بسازند، باز هم باور نکنیم که جی‌ال‌ایکس له می‌شود؟!
ساعت یک بعدازظهر است. گوشه‌ای از اتوبان، 7 یا 8 جوان درشت هیکل با ظاهری عجیب و غریب با الوار و سنگ و میخ مشغول ساختن مانع هستند. کمی آن‌طرف‌تر، بنز سبز قدیمی در کنار جمعیتی که چادر علم کرده‌اند، پارک شده. مسیر را درست آمده‌‌ایم. این‌جا لوکیشن مجموعه‌ای ترکیبی به نام حادثه‌سواران است که مسؤولیت قسمت‌های اکشن آن را پیمان ابدی بدلکار سابق (سمیر) در سریال معروف هشدار برای کبرا 11 برعهده دارد.
او همراه با تیمش که متشکل از تعدادی جوان خوش‌ قد و هیکل است، حالا دارند همه چیز را آماده می‌کنند تا عملیات اکشن چپ کردن ماشین را بگیرند. تیرها و تخته‌ها و کیسه‌‌های شنی به وسیلة میخ‌های بلند
  به هم چفت می‌شوند تا سکوی پرش آماده شود. کمی آن‌طرف‌تر، بقیة تیم، آماده گرفتن دو سکانس اکشن این اپیزود از مجموعه می‌شوند که شامل تعقیب و گریز و پرش از سکوی دو متری کنار اتوبان است. در آن‌‌‌جا قرار است جی‌ال‌ایکس نقره‌ای چپ شود. مثل صحنه‌هایی که در کبرا 11 می‌دیدیم.
ایمان قیدی هنرپیشه اصلی این داستان اپیزودیک درباره کار می‌گوید: «این برنامه، قسمتی از مجموعة ترکیبی دربارة فرهنگ ترافیک است که صحنه‌های تصادفات رانندگی را به تصویر می‌کشد.» برنامه‌ای که به گفتة بازیگر جوان، قرار است در پایان ماه رمضان از شبکة یک پخش شود. این اما تنها صحنه اکشن گروه نیست. ایمان توضیح می‌دهد: «دو هفته قبل هم ما یک صحنه گرفتیم که در آن، یک جوان باید از بالای پل پرت می‌شد در یک وانتِ در حال حرکت و می‌‌مرد، این صحنه را هم همین‌جا در اتوبان یادگار امام گرفتیم. من نقش اصلی را داشتم و پیمان از ارتفاع 3 متری پل به راحتی پرید درون ماشین.»
کمی آن‌طرف‌تر از ما، پیمان ایستاده. او سخت مشغول است تا هر چه زودتر، سکوی پرش آماده شود. «ببینید بچه‌ها! ارتفاع چرخ سمت چپ، کم است. باید کمی بالاتر باشد.» سکو طوری ساخته می‌شود که ارتفاع چرخ سمت چپ ماشین، روی آن بیشتر از چرخ سمت راست باشد، تا وقتی ماشین با سرعت از روی آن پرت می‌شود، غلت بخورد. «حمید! این ارتفاع کم است، به بچه‌‌ها بگو بروند سنگ بیاورند. باید زیر چوب‌‌ها را با سنگ ارتفاع بدهیم.» امکانات برای انجام کاری که در پیش دارد، چیزی کمتر از صفر است. چند تخته پاره و کلوخ‌‌هایی که از کنار اتوبان جمع می‌شوند و چند میخ بلند. آیا او در آلمان هم چنین کاری کرده است؟ «نه، این‌جا ایران است دیگر. با همان حداقل‌ها اگر کار را انجام دهیم که ارزش بیشتری دارد!» این جمله را یکی از سیاهپوشان گروه بدلکاران می‌گوید.
پیمان همچنان درگیر مانع است. «آقا این چوب‌‌ها لق هستند. باید سفت شوند.» اما دیگر میخی برای گروه نمانده. یکی از بدلکاران مأمور خرید میخ می‌شود. پیمان کنار اتوبان ایستاده. حضور گروه در محل، باعث جلب توجه ماشین‌‌های عبوری شده و هر ماشینی که رد می‌شود، با تعجب به کنار اتوبان نگاه می‌کند و می‌پرسد چه خبر است؟
جوان‌‌ترها هم انگار هوس می‌کنند توانایی‌شان را در بدلکاری به رخ پیمان بکشند. پراید سفید‌ها‌چ‌بک که دو پسر جوان سرنشینانش هستند، به فاصلة چند میلی‌‌متری از پیمان مانور می‌دهند. حرکتی که او را خشمگین می‌کند. یکی از اعضای گروه، راننده‌ را می‌شناسد. «ای‌ول حسین احمدی بود، عجب حرکتی کرد.» حرف عظیم‌الجثه‌ترین عضو گروه که همه کوچولو صدایش می‌کنند، پیمان را کلافه می‌کند.
«می‌شناسیش؟ زنگ بزن به موبایلش بگو بیاد این‌‌جا تا ادبش کنم. دستم به‌اش برسد، می‌دم ماشینش‌رو بخوابونن و گواهینامه‌اش رو هم باطل کنن. این‌‌ها اصلا نمی‌فهمن چطور باید رانندگی کرد.» پسر جوان که انگار با حرکتش حال کرده، از اولین دور برگردان دور زده تا نمایش‌اش را تکرار کند. اما وقتی با فریادهای گروه روبه‌رو می‌شود، می‌رود و دیگر پیدایش نمی‌شود.
حالا سکو آماده شده. جی‌ال‌ایکس نقره‌ای هم کنار اتوبان پارک شده. لحظه به لحظه جمعیت حاضر در محل بیشتر می‌شود. ماشین‌ها یک به یک کنار اتوبان متوقف می‌شوند و جمعیت گوشه‌ای می‌‌‌ایستد تا نمایشی را که پیش از این، لنگه‌اش در تلویزیون و سینمای ایران اتفاق نیفتاده، ببیند. الگانس پلیس و آمبولانس هم می‌رسد. حالا کم‌کم همه چیز مهیای گرفتن صحنه می‌شود. کارگردان جوان کار یعنی رضا حسینی مشغول چیدن پنج دوربین دیجیتالی است که باید دو سکانس باقی مانده را بگیرند. تهیه‌کننده کار که عبدالحسین اسکندری مجری مجموعه ماندگار بعد از خبر است، یکسره دلهره دارد: «آقا بجنبید. دیر شد. نور را از دست می‌دهیم.» از این لحظه به بعد، دردسر اصلی گروه، جمعیت است.
هزاران نفر و صدها ماشین، دو طرف اتوبان پارک کرده‌اند و جمعیت و ماشین‌ها در کادر دوربین هستند. حالا باید هر طور شده، آن‌ها را کنترل کرد.
مردی میانسال که از دوستان تهیه‌کننده کار است، از حالا فوق‌ستارة داستان می‌شود. آمبولانس بلندگوی پرقدرتی دارد. او که هر چه با بلندگوی سبزی‌فروشی فریاد زد کسی به حرفش گوش نکرد، حالا با این بلندگو معرکه گرفته است: «پراید سفید، زانتیای سبز، تویوتا، وانت. بیایید ماشین‌‌‌هایتان را بردارید. سرکار برگه‌های جریمه را بچسبان، آقا پارک نکن برو جلو!» اول ماشین‌ها و بعد نوبت می‌رسد به آدم‌ها: «آقایون لباس شخصی متفرقه بروید 100 متر بالای تپه.» تپه‌ی کنار اتوبان، نهایتا 50 متر است و جمعیت حتی یک متر هم جابه‌جا نمی‌شود. عده‌‌ای بالای دیواره‌ی سنگی کنار اتوبان نشسته‌اند. «آقا پاشو برو؛ تو کادری. با تو هستم برو کنار.
لطفا بروید عقب. این ماشین قرار است آتش بگیرد. می‌سوزید‌ها‌!»
در میان معرکه آقای دوست برای متفرق کردن جمعیت، پیمان دقایقی قبل از پرش با عکاس‌ها حرف می‌زند: «خیلی خوشحال‌ام که آمده‌اید. ما جایی مناسب را برای شما در نظر می‌گیریم. اما چون هزینه‌های کار را شخصا پرداخت می‌کنم، انتظار دارم به ما احترام بگذارید و ناراحت نشوید که کادر اصلی پرش را به عکاس خودمان اختصاص بدهم.» عکاس‌ها فکر می‌کنند منظور رئیس تیم بدلکارها این است که آن‌ها نباید لحظه پرش را بگیرند. اما پیمان دوباره توضیح می‌دهد: «منظورم این نیست. اما اخلاق حرفه‌ای می‌گوید بهترین محل برای عکاسی را به
  عکاس خودمان بدهیم.» این اولین بار است که عکاسان چنین خواسته‌ای را می‌شنوند. اما او واقعا درخواستی منطقی دارد و همه عکاسان هم می‌پذیرند. آن‌ها را به وسط دو لاین اتوبان می‌آورند که محلی نزدیک به سکو و مناسب برای عکاسی است. عکاس اختصاصی هم روبه‌روی سکو و وسط اتوبان می‌ایستد.
همه چیز آماده است. حالا سکانس اول، فیلم‌برداری می‌شود؛ سکانس تعقیب و گریز. دوربین‌ها ضبط می‌کنند. ماشین‌ها می‌آیند. چند نفری کنار سکو نقش مأمورین نظافت شهرداری را دارند و جارو می‌زنند و ماشین‌‌‌ها با سرعت نزدیک می‌شوند. کات! برداشت قابل قبول است. گروه آمادة برداشت سکانس اصلی می‌شود. محل دوربین‌ها باید عوض شود. از آن دور، دوباره جمعیت درون کادر آمده‌اند. از جمعیت بالای دیوارة سنگی هم فقط یک نفر در کادر است. «آقا برو آن طرف.» هر چه فریاد می‌زنند، او تکان نمی‌‌خورد. او دلیلی قانع‌کننده دارد. پایش شکسته است! اما جالب این‌جاست که هیچ‌کس نمی‌داند او با آن پا چطور تا آن‌جا رفته است! نمی‌شود جابه‌جایش کرد. پس کادر دوربین را عوض می‌کنند.
«سه، دو، یک» دوربین‌ها شروع می‌کنند به ضبط کردن. «آقا بگویید ماشین‌ها بیایند.» کارگردان، این جمله را می‌گوید، اما با گذشت چند دقیقه، اثری از ماشین‌ها پیدا نمی‌شود. تنها یک پراید با سرعت می‌آید. انگار اتفاقی آن ته افتاده است. پنج دقیقه بعد، خبر می‌رسد سمندی که ایران خودرو به گروه داده بوده و نباید آسیب می‌دیده، دنده عقب به یک جی‌ال‌ایکس زده و حالا شده سمند‌ها‌چ‌بک!
بالاخره همه چیز آماده می‌شود. ماشین‌ها نزدیک می‌شوند. کارگران جارو می‌زنند. تنها 50 متری به سکو مانده، اما یکی از کارگران (بدلکارها) از مسیر ماشین‌ کنار نمی‌رود. سرعت جی‌ال‌ایکس کم می‌شود. او روی سکو می‌آید. دوربین‌ها شاتل می‌‌خورند. ماشین از مانع پرت می‌شود. روی هوا کمی معلق می‌ماند و بعد پایین می‌آید. جالب است اما ماشین چپ نمی‌شود! اصلا آسیب جدی هم نمی‌بیند. همه شگفت‌زده شده‌اند. قرار نبود این‌طور شود. ماشین مقاومت کرد!

 

 

جی‌ال‌ایکس آسیب جدی ندیده. پیمان باور نمی‌کند که چپ نکرده است. صحنه تکرار می‌‌شود. ماشین دوباره راه می‌افتد. این بار با سرعت زیاد می‌آید روی سکو دوباره پرتاب می‌شود، اما باز هم نمی‌غلتد. باورش برای راننده سخت است، اما او دوباره پیش چشم این جمعیت هزاران نفری، ناکام مانده است. گروه، نور را از دست داده است. پیمان می‌خواهد برای بار سوم صحنه تکرار شود، اما اسکندری زیر بار نمی‌رود. جمعیت به وسط اتوبان می‌ریزند. پیمان خیلی خوب ناراحتی‌اش را پنهان می‌کند و لبخند می‌زند. یکی از دوستانش دسته گل رز بزرگی را به او می‌دهد. به درخواست عکاس‌ها بالای سکو می‌روند و عکس می‌اندازد. با خنده فریاد می‌زند مهم این است که من سالم هستم و ژست می‌گیرد. انتظار این اتفاق را نداشت.
حالا او از علت می‌گوید: «بار اول، حمید دیر پرید و من مجبور شدم سرعت ماشین را کم کنم. بار دوم هم اکسلِ ماشین تاب برداشته بود.» اما شاید مشکل از سکو بوده باشد. «حقیقت این است که من مقهور پژو شدم. خیلی آن را دست‌کم گرفته بودم. باورم نمی‌شد این‌قدر محکم باشد. ما باید نیم متر، سمت چپ سکو را بالاتر می‌بردیم.» او سپس از پژو تعریف می‌کند: «حقیت این است که من تا قبل از امروز، از این می‌ترسیدم که ماشین منفجر شود. اما امروز خوشحال‌ام که ثابت شد خودرویی که عموم مردم کشورم از آن استفاده می‌کنند، ضریب ایمنی بسیار بالایی دارد.» او سپس برای این که حرفش باورپذیرتر شود، می‌گوید: «من بیش از 1300 ماشین را در طول 7 سالی که بدلکار کبرا 11 بودم چپ کرده‌ام، اما این ماشین متفاوت از همة آن خودروهای معتبر بود.» و اما یک توجیه قابل قبول درباره علت ناکامی: «من هیچ‌وقت با پژو تمرین نکرده بودم. آن‌جا در آلمان، قبل از هر سکانس چند بار با ماشین مشابه تمرین می‌کردیم. ولی این‌جا اگر تمرین می‌کردم، دیگر برای فیلم‌برداری ماشین نداشتیم!»
او با خنده می‌گوید که حتما این پژو را چپ می‌کند و قول می‌دهد که هفته بعد، این ناکامی را جبران کند. روحیه‌ای بالا دارد و مثل یک قهرمان فاتح می‌خندد و حرف می‌زند. شوخی می‌کند. انگار نه انگار که لحظه‌ای قبل شکست خورده. او کاملا حرفه‌ای عمل می‌کند.
لشگر شکست‌ خورده، بار و بندیل‌شان را جمع می‌کنند تا به خانه‌‌هایشان بروند. رضا حسینی کارگردان مجموعه، حسابی دمغ است. او می‌گوید: «جمیت حسابی انرژی گروه را گرفت. کنترل جمعیت خیلی سخت است. خیلی حیف شد. باید ماشین چپ می‌کرد. گرفتن این صحنه‌های اکشن، هزینة بالایی دارد و وقت‌گیر است.» او درباره کار می‌گوید: «یک جنگ ترکیبی است که هر شب 30 دقیقه و در 52 قسمت ساخته و پخش می‌شود. اگر زمان پخش خوبی داشته باشیم، کار احتمالا پرمخاطب می‌شود. چون ما برداشت‌های جذابی با گروه بدلکاران داشته‌ایم.» او سپس می‌گوید این صحنه را دوباره تکرار می‌کنند، چون پیمان اصرار دارد که پژو را چپ کند. البته این بار، احتمالا عملیات در جایی خلوت تکرار می‌شود.
پیمان احتمالا حرف‌هایی را پس از ناکامی‌ در چند قدمی‌اش می‌شنید؛ این که هر کسی می‌گفت اگر من بودم چپ می‌کردم و او با این همه ادعا نتوانست. او نمی‌تواند این حرف‌ها را فراموش کند. او باید انتقام بگیرد. این که قاتل بنز و ب‌ام‌و‌های آخرین مدل، جلوی جی‌ال‌ایکس‌هایی که خیلی زود آتش می‌گیرند مقهور شده، به قدری دردناک است که او به دنبال اعادة حیثیت باشد!

 

 

 

حالا هم چند تا عکس:

 

SEMIRآ« کسی که در حال افتادن پیمان است قسمت 7 از فصل 4 در سفارت روسیه

 

 

ببخشید زیاد حرف زدم/////////////!!!!!!!!!!!!!

دفعه ی دیگه آن قسمتی که در پست های قبلی به عنوان قسمت آخر فصل بیان کردم(به اشتباه) یک شنبه گذاشت چون 3:00 بود البته با سانسور های فراوان نصف بیشترشا نشان داد که تکرارش پنجشنبه است در پست بعدی با عکس و قسمت های مهم سانسور شده میام!!

جسارتا نظر یادتان نرود حتی به شیوه ی لال ها(یعنی کانت بدون متن)

خداحافظ//////////////!!!!!!!!!!!